مدتی است ایمیلی با محتوای زیر در میان مردم پخش شده و در فیس بوك نیز قابل مشاهده است.در این متن تعدادی شبهه پیرامون امام حسین علیه السلام و عاشورا مطرح شده است كه پاسخ به این شبهات را در متن زیر میخوانید
در اینجا چندی از شبهات وارده پیرامون واقعه كربلا مطرح و پاسخ داده شده است.
كربلا صحرا نبود ، جلگه بود .
هوا اونقدر هم گرم نبوده ، حسین هم تشنه لب نبوده !
----------------------------------------------------------------------------
دهم عاشورای سال 61 هجری قمری برابر با 21 مهرماه سال 59 هجری شمسی است /بله عاشورا در فصل پاییز بوده !
پس این جنگ در گرمای تابستون نبوده بلكه در اواخر مهرماه و در فصل پاییز بوده / به نرم افزار های آنلاین تبدیل تاریخ مراجعه كنید
حتی اگر گرما هم بوده باشد برای هر دو سپاه این مسئله بوده!
----------------------------------------------------------------------------
كربلا صحرا نیست بلكه یك جلگه ی حاصلخیز در كنار رود پر آب فرات است. در این جلگه ی حاصلخیز بیش از شصت درصد مایحتاج كشاورزی مردم عراق تولید می شود. حالا صادرات عظیم خرمای عراق هم كه مربوط به این منطقه است بماند.
----------------------------------------------------------------------------
امام سوم شیعیان و لشگرش تشنه نبوده اند.
اولا در صورت نبود آب هم می توانسته اند ازشیر شترهایشان استفاده كنند. كه خوردن این شیر در میان مردم عرب بسیارپر طرفدار است.
دراحادیث و روایات و كتب تاریخی اسلامی متفقا همگی به نوره كشیدن امام حسین پیش از آغاز جنگ می پردازند. نوره همان واجبی است و برای استفاده از این ماده نیاز به آب برای دوش گرفتن است !
پس چطور آب در دسترس نبوده ؟
----------------------------------------------------------------------------
می گویند لشگر یزید آب را بر سپاه حسین بسته است !
چگونه ممكن است كسی بتواند روزدخانه ی پر آب فراط را ببندد؟
رودخانه ای كه عرض آن در بعضی مناطق به چند صد متر می رسد !
----------------------------------------------------------------------------
اشكالی كه وارد است اینست كه اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های كوچكش را همراه آورده بوده ؟
اگر امامان شیعه ادعا داشتند كه از غیب مطلع اند و می دانسته اند كه قرار است كشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری باری مقابله با بحران را نداشته اند ؟
آیا كشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یك حكومت اسلامی مورد میلش بوده ؟
در كتاب تاریخ طبری یكی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است كه اگر دوست داشتید در این زمینه تحقیق كنید.
----------------------------------------------------------------------------
نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟
ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند.
روشن است كه هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر كرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.
امام سوم شیعیان / كتاب «سفینه البحار و مدینه الحكام و الآثار» صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی
شیخ عباس قمی از برجسته ترین روحانیون شیعه و نویسنده كتاب مفاتیح الجنان است )
این نوشتار سعی دارد كه به نقد این مطالب پرداخته و جعل و كذب بودن آن را اثبات نماید.
متن این مطلب در كنفدراسیون بی خدایان ایرانی در فیسبوك آمده است.همانطور كه از نام این كنفدراسیون پیداست ، آنها به خدا هم ایمان ندارند .چه برسد به اسلام و چه برسد به امام حسین.پس نوشتن چنین مطلبی توسط آنان جای تعجب ندارد.
--------------------------------------------------------------------------------------
نقد این مطالب:
در نوشتار اول اشاره شده بود : (دهم عاشورای سال 61 هجری قمری برابر با 21 مهرماه سال 59 هجری شمسی است /بله عاشورا در فصل پاییز بوده. امام سوم شیعیان و لشكرش تشنه نبوده اند. این جنگ در گرمای تابستون نبوده بلكه در اواخر مهرماه و در فصل پاییز بوده. در صورت نبود آب هم می توانسته اند ازشیر شترهایشان استفاده كنند)
پاسخ :
21 مهرماه اوایل پاییز است و هوا هنوز هم گرم میباشد.بیشتر سرزمین عراق پست و هموار و گرمسیری است و این یعنی اینكه حتی در زمستان هم هوای گرمی دارد مثل شهر آبادان در كشور ما.
چه برسد به اوایل پاییز. كشور عراق از جنوب با عربستان سعودی و كویت هم مرز است
و شهر كَربَلا با نام محلی نینوا مركز استان كربلا، یكی از شهرهای جنوبی كشور عراق، با جمعیت ۵۷۲٬۳۰۰ (2003 م) در ناحیه ی غربی رود فرات قرار دارد و فاصله اش تا بغداد 105 كیلومتر است. عربستان سعودی دارای آب و هوای گرم و خشك صحرایی است. دمای هوا در روزهای تابستان بطور متوسط به ۴۵ درجه میرسد و چون كربلا در جنوب عراق و نزدیكی عربستان سعودی قرار دارد پس كاملا واضح است كه این شهر دارای آب و هوای گرم و خشك است.
امام حسین (ع) در تاریخ هشتم ذیحجه از مكه به سمت كوفه عزیمت كردند و در تاریخ دهم محرم به شهادت رسیدند. و این یعنی 32 روز فاصله.درصورتی كه در این 32 روز ، هم امام حسین و یارانش و هم اسب ها و شتران نیاز به آب داشتند.در ضمن در آن هوای گرم ، نیاز به آب چند برابر مواقع دیگر بود.پس مسلم است كه پس از مدتی نیاز به آب در آنها احساس میشده است و در روزهفتم محرم كه سپاهیان یزید جلوی دسترسی امام حسین و یارانش را به رود فرات كه تنها منبع تامین آب بود گرفته بودند امام حسین و یارانش مدت 3 روز تشنه بوده اند و كسانی كه مدت حداكثر 14 ساعت روزه میگیرند و تشنه می مانند شاید بتوانند بفهمند كه سه روز تشنه ماندن یعنی چه؟. شیر شترها نیز میتوانسته فقط تا مدت محدودی تشنگی آنان را رفع كند.در ضمن تعداد شترها كم بوده و نهایتا میتوانسته تعدادی از یاران امام حسین را برای مدتی كوتاه سیراب نماید.همچنین شتر ها نیز نیاز به آب داشتند و در صورت نبود آب ، شیر آنها نیز خشك میشده است.
در نوشتار اول اشاره شده بود كه: (رودخانه ی فرات ، رودخانه ای كه عرض آن در بعضی مناطق به چند صد متر می رسد)
پاسخ :
واقعا شخصی كه جمله ی بالا را میخواند از خود نمی پرسد كه عرض رودخانه چه ربطی به بستن رودخانه توسط لشكریان یزید دارد؟؟؟
تعداد افراد لشكر امام حسین 72 نفر و تعداد افراد لشكر یزید 30000 نفر بود و این یعنی نسبت 1 به 417 . یعنی یك نفر از لشكر امام حسین در مقابل 417 نفر از لشكر یزید . برای جلوگیری از دسترسی یاران امام حسین به آب ، كافی بود چندین نفر از لشكریان با فاصله نسبت به هم در طول رودخانه و در نزدیكی آن قرار گرفته و هر زمان كه شخصی از یاران امام حسین برای بردن آب به نزدیكی رودخانه فرات می آمد، به او حمله كنند و قطعا نیز چنین كاری كرده اند. طول رودخانه فرات 28 كیلومتر و بسیار طولانی بود و چون یاران امام حسین تشنه بودند پس مسلما نمیتوانستند مسافت زیادی را برای آوردن آب در طول رودخانه بروند تا به جایی برسند كه لشكریان یزید در آنجا حضور نداشته باشند.پس كافی بود لشكریان یزید در طول محدودی از رودخانه فرات قرار گرفته و از دسترسی یاران امام حسین به آن جلوگیری كنند.
در نوشتار اول نوشته شده بود : (اشكالی كه وارد است اینست كه اگر امام حسین برای جنگ میرفته چرا خانواده و بچه های كوچكش را همراه آورده بوده ؟ )
پاسخ :
كوفه به شهر هزار رنگ و هزار چهره معروف است .ساكنین كوفه و سران قبایل آن، به حسین، هفت قاصد با كیسههای فراوان از نامه فرستادند كه دو تای اولش در ۱۰ رمضان ۶۰/ ۱۳ ژوئن ۶۸۰ به مكه رسید و در نامه ها نوشته بودند كه از حكومت بنی امیه اطاعت نمیكنند و به نماز جمعه كه امام جماعت آن، والی شهر كوفه بود نمی روند.اگر امام حسین به كوفه بیاید، والی كوفه را از شهر بیرون خواهند نمود. بی صبرانه منتظر آمدن امام حسین به كوفه و برپایی حكومت اسلامی توسط نوه ی پیامبر هستند.امام حسین برای اینكه مطمین شود سخن آن ها صحت دارد ، پسرعموی خود مسلم ابن عقیل را به آنجا فرستاد. زمانی كه مسلم ابن عقیل به كوفه رسید، مردم كوفه به او خوشامد گفتند و 18000نفر با وی بیعت كردند.سپس مسلم ابن عقیل یك نامه به امام حسین فرستاد و گفت 18000 نفر با من بیعت كرده اند و منتظر آمدن شما هستند.اما به فاصله ی چند روز، كوفیان اطراف او را خالی كردند و عبیدالله ابن زیاد دستور داد مسلم این عقیل را از پشت بام خانه ای به زمین اندازند و وی به شهادت رسید و بدین ترتیب نتوانست نامه ای به امام حسین بفرستد و از آمدن او به كوفه جلوگیری كند.امام حسین نیز بنا به نامه ی قبل او، به سمت كوفه حركت كرده بود . .پس كوفیان امام حسین را برای برپایی حكومت اسلامی به كوفه دعوت كرده بودند نه جنگ .و مردم بارها دلیل عزیمت به كوفه را از امام حسین پرسیده بودند و او نیز بار ها یك جمله به عنوان جواب گفته بود : من برای احیای اسلام و اصلاح امت جدم و امر به معروف و نهی از منكر به كوفه میروم. پس مسلم بود كه امام حسین باید با خانواده اش به كوفه میرفته است . اكثر قریب به اتفاق لشكریان یزید كوفی بودند. مثل فرماندهان لشكر نظیر عمر بن سعد و شمر . اما همین كوفیان ، در كربلا راه را بر امام حسین بستند و با وی جنگیدند. واقعا كه كوفه شهر هزار رنگ و هزار چهره لایق این شهر است.
در نوشتار اول آمده است : (اگر امامان شیعه ادعا داشتند كه از غیب مطلع اند و می دانسته اند كه قرار است كشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری برای مقابله با بحران را نداشته اند ؟ آیا كشته شدن حسین بهتر از پیروزی او و برقراری یك حكومت اسلامی مورد میلش بوده ؟)
پاسخ :
در این مورد باید گفت : امامان شیعه از غیب مطلع بوده اند ولی باید دید در مقابل رویداد های مختلف ، مصلحت چیست؟ و كدام كار درست است؟ اگر ما اعتقاد داریم كه آنها معصوم هستند و اشتباه نمیكنند پس باید این تصمیم امام حسین كه جنگ و شهادت بوده را نیز قبول كنیم. یزید از امام حسین خواست با وی بیعت كند و یزید را به عنوان ولی امر مسلمین بپذیرد.اگر امام حسین این درخواست را پذیرفته بود در واقع قبول كرده بود كه یزید بجای ایشان حاكم مسلمانان شود.درباره ی یزید ، مسعودی می گوید: ( او مردی ستمگر و ظالم و فاسق بود و مسوول در قتل نواده ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و اصحاب او رضی الله عنهم است. آشكارا شراب مینوشید و با سگان مینشست. اخلاقش اخلاق فرعون بود. جز این كه فرعون در امر رعیت مدارا بیشتر مینمود تا وی و انصاف بیشتر داشت و تدبیر بیشتر.)یزید مردی میمون باز بود و با نامادری خود زنا كرده بود.حال اگر چنین شخصی ولی امری مسلمانان را برعهده میگرفت آیا چیزی از اسلام باقی می ماند؟ پس از شهادت امام حسین بود كه قیام ها علیه حكومت ظالم یزید شكل گرفت.از قبیل قیام مختار ثقفی.امام حسین (ع) با شهادتش این مطلب را به ما گوشزد كرد كه هرگز در مقابل ستمگر سر تعظیم فرود نیاوریم و یاد او و شهادتش بعد از 1373 سال هنوز هم باقی است و باقی خواهد ماند تا ابد.ان شاالله
در نوشتار اول آمده است : (در كتاب تاریخ طبری یكی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین ویزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است)
پاسخ :
در كتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و كذب محض است.این كتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید.
متن كامل این جمله بدین صورت است:
سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی كه نمیدانند او را برای چه كشتند: یكی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های كوفیان، حسین مصمم میشود كه به كوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میكنند كه اورینب در غیاب شوهر زنا كرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میكند. یزید به حسین پیغام داد كه اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی كوفه رفت و در كربلا كشته شد.
پاسخ به شبهه :
این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور كامل نقل نمی شود و مدركی نیز برای آن بیان نمی گردد . نكته ی جالب این است كه این داستان در هیچ یك از كتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنكه حتی كتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز كوچكترین اشاره ای به آن نمی كنند . با كمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد كه اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در كتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد 1 ، صص 202- 193) نقل می كند و پس از او ، كتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص80-172) ، «ثمرات الأوراق» (صص 36 – 229) ، «نهایة الإرب» (ج 6 ، صص 5 – 180) ، « قصص العرب» (ج4 ، صص 8- 291) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را كه این كتب نقل كرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری كه در نقل داستان دارند و با توجه به اینكه ابن قتیبه در كتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم كه سایر كتب نیز آنرا از كتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است كه هرگز در بین نام این كتب ، كتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.
اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه كه ابن قتیبه در كتاب خویش آنرا نقل می كند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی كنیم:
ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و كمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و كمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به
او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینكه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز
به روز توسعه یافت تا اینكه دیگر صبرم تمام شده است. هرچه معاویه او را به صبر و شكیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند .
نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیكو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء كه دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می كند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیكو دهم و برای این كار عبدالله را كه مردی با فضیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه كردند. به این ترتیب عبدالله به
خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت كه اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد.
از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت كه اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو كه تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست كه همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی كه عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این كار گرفت. در این هنگام بود كه متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا كه هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.
پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی كه به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی كه برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی كه آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت كه از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری كند تا او به انتخاب خویش یكی را برگزیند.
ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری كرد
ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با كسی مشورت كنم ، همانا با تو مشورت می كردم ، تو اگر به جای من بودی ، كدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینكه به او اصرار كرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم كه رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده كه پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی كه معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نكوهش قرار داد.
از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام كه مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حكومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد كه در نزد ارینب كیسه
ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت.
ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا كیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت كه خود به نزد ارینب برو و كیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و كیسه را از ارینب مطالبه كرد. ارینب كیسه جواهرات را بدون اینكه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او كیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنك تعلم أنی لم أستنكحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لكنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابك علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم كه من او را 3 طلاقه كردم. خدایا تو می دانی كه من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلكه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنكه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در كمال محبت زندگی كردند.
نقد:
این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشكلات فراوانی روبرو است كه به اختصار به برخی از آنها اشاره می كنیم:
اشكال سندی :
روایت فوق مرسل است و هیچگونه سندی برای آن ذكر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده كتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می كند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذكروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»
او كه خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه كسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی كنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.
از سوی دیگر ابودرداء كه در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حكومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را 39 یا 38 هجری درگذشته است(ابن اثیر الكامل، ج 3، ص 129؛ابن عبدالبرّ،الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا كه در اواخر حكمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد كه در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است !!!
از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین كتابی كه این داستان را ذكر كرده است كتاب الامامه و السیاسه است كه برخی در این كه نویسنده آن ابن قتیبه باشد شك دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459) از این گذشته اسناد معدودی هم كه این ماجرا را نقل میكنند انقدر آشفته هستند كه در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد كامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میكنیم.
اشكالات محتوائی
1- اگر از لحاظ تاریخی بررسی كنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حكومت بخش دیگر عراق ، یعنی كوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو كنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این كه پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.
2- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حكومت امیرالمؤمنین (ع) كه آن حضرت به كوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به كوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) كه در 21 رمضان سال 40 هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها 5 ماه یا 6 ماه در كوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در 15 ربیع الثانی و یا 15 جمادی الأول (یعنی 5ماه یا 6ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی كه به سمت عراق حركت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال 41 پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی كه روی داد ، به حكومت رسید و در این سال بود كه اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی كه می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین كند ، سال 41 و پس از 5 و یا 6 ماهی بوده است كه امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا كه تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی كرد كه او بتواند برای آن حاكمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است كه بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حكومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم كه شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حكومت عراق منصوب كرد و سپس او را بركنار نمود ، داستان تصریح می كند كه او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی كه برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیكه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.
3- سومین تضاد آشكاری كه در این ماجرا وجود دارد ، آنست كه اگر كسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن كریم آشنائی داشته باشد ، می داند كه بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می كنند كه اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینكه من تو را 3 طلاقه كردم ، همسر او 3 طلاقه نمی شود ، بلكه باید او را 3بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد كند تا پس از طلاق سوم ، او 3 طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممكن است كه امام حسین (ع) این گونه عمل كرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟
4- آیا می توان پذیرفت جوانی 16 ساله همانند یزید كه در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد كه در عراق زندگی می كند و بدون آنكه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود كه صبر را از كفش برباید؟
5- یكی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور 2 شاهد عادل عاقل است كه در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.
وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید (طلاق:2)
6- در داستان فوق امام حسین علیه السلام به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیك حتى تبرئی إلیه منه كما دفعه إلیك.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات كن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری كن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد كه یك مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی كنند.گذشته از این كه بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.
7- ابن قتیبه به عنوان اولین كسی كه این ماجرا را نقل می كند و در حالیكه كه تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود 200 سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید كه این مطلب را از چه كسی نقل می كنند.
اضافه بر آنچه كه ذكر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام كه مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل كرده اند كه معاویه در سال 56 هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنكه معاویه از دنیا رفت ، یزید
نامه ای به والی مدینه كه پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت كه از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت كرد، محترم و مكرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید كه در صورت بیعت كردن، حسین را تكریم كن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه كربلا كه امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی كه او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یكجا نیز مشاهده نمی كنید كه قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی كه یزید به امام سجاد (ع) اشكال می نمود ، گفت كه پدرت فراموش كرده بود كه خدا ملك و پادشاهی را به هر كس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.
اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد كه پس از گذشت 20 سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام كند؟ و در طول مسیر هنگامی كه انگیزه قیام حضرت را مكررا از او می پرسند ، تنها یك جواب دهد كه هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منكر است؟
مجموع این شواهد كاملا برای ما مشخص می كند كه این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست كه تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری كامل دارد و كتبی نظیر قصص العرب كه خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می كند كه همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند كه انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم كه این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با كربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است كه تنها اگر منطق و عقل را كنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.
در نوشتار اول آمده است : ( نظرتان درباره ی این سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است كه هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر كرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. امام سوم شیعیان / كتاب «سفینه البحار و مدینه الحكام و الآثار» صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی)
پاسخ :
در فیس بوك كه سیر می كنی، نمونه های فراوانی را می بینی كه این روزها به نام حدیث و روایت نقل می شوند تا نشان بدهند اسلام، مكتب خرافی و دین عرب هاست.
نمونه زیر، مشتی از خروارهاست كه این روزها با ایمیل و اس ام اس دست به دست می شود؛ و در این روزگار ما چه بسیارند ذهن های شكاك و پر تردید درباره دینداری و دل های فراری از دین كه دل به این روایات فیس بوكی می بندند.
از مدتی پیش حدیثی از امام حسین(ع) در صفحات فیس بوك نقل می شود كه مثلا متن حدیث را هم برای مستند و متقن بودنش، اسكن كرده اند تا به شما بگویند مو، لای درز كارشان نمی رود.
نوشته اند: " ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است كه هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتراست. ایرانی هارا باید دستگیر كرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت."
حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحكام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه ۱۶۴."
متن اسكن شده حدیث در فیس بوك كه عده ای این روزها برای یكدیگر ایمیل می كنند:
نكاتی خیلی ساده درباره ظاهرحدیث
1- كتاب عربی "سفینة البحار" احادیث انتخاب شده از بحارالانوار است كه توسط مرحوم محدث قمی جمع آوری شده است. صفحه 164 كتاب مربوط به توضیح لفظ "العجم" است.
بگذریم كه در این قسمت كتاب روایتی از امام حسین (علیه السلام) وجود ندارد.
داخل متن عربی كتاب آمده است: "قال سمعت اباعبدالله". یعنی " گفت شنیدم از اباعبدالله "، كسانی كه اندك آشنایی با روایات داشته باشد، میدانند كه مراد از «اباعبدالله» در روایات به صورت مطلق، امام صادق(ع) است، نه امام حسین(ع). پس اول اینكه این حدیث از امام حسین (ع) نیست، اما زیر متن نقل شده در فیس بوك، با فونت نزدیك به متن نوشته اند: "حسین ابن علی، امام سوم شیعیان"
2- مترجمان فیس بوكی، كل متن عربی بالا را متن اصلی حدیث امام تلقی كرده اند. با وجودی كه متن حدیث شنیده شده از امام این است: قال سمعت اباعبدالله: " نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم"
حدیث در اینجا تمام می شود. مابقی، شرح و بیان مولف كتاب است كه با كلمه "بیان" یعنی شرح حدیث شروع می شود. كه نوشته شده:
بیان: "عربی كه شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است (پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) كه دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد."
ادامه سخن مولف كتاب با كلمه "رای الثانی" آغاز می شود. یعنی نظرخلیفه دوم (عمر) را آورده است: "هنگامی كه اسیران عجم وارد مدینه شدند، خلیفه دوم خواست كه زنهایشان را بفروشد و مردانشان را بردگان عرب قرار دهد..."
اگر دقت كنید بالای كلمه بیان و رای الثانی یك خط سیاه وجود دارد كه در متون حدیثی به معنی جداكننده است. داخل تصویر بالا با دایره قرمز رنگ مشخص شده است.
3- نكته مهم دیگر اینجاست كه این حدیث ادامه دارد اما انگار غرض ورزان صلاح ندانسته اند ادامه حدیث را بیاورند. بنابراین در ادامه این متن سخن امیرالمومنین علی(ع) حذف شده است. در ادامه آمده كه وقتی علی(ع) این جملات را از عمر شنید، اعتراض كرد و فرمود: " پیامبر فرموده كریمان هر قومی را احترام كنید، هرچند مخالف با شما باشند. این جماعت عجم حكیمان و كریمان هستند كه آغوششان را به روی ما گشوده و اسلام را قبول كردهاند."
اما نكات محتوایی حدیث و سند و منبع آن:
1-از نگاه مولف كتاب:
باز نكته جالب ماجرا اینجاست كه اصلا مولف كتاب " سفینه البحار" این بخش كتاب را درباره فضائل عجم بیان كرده و با بیان این حدیث و قبل و بعد آن، قصد دارد تا در این بخش كتاب، به شرح و توصیف عجم بپردازد. مرحوم شیخ عباس قمی، حتی قبل از نقل حدیث، یك آیه و حدیث را در تایید سخنش در فضیلت عجم نقل می كند:
در سوره شعراء آیه 198 می فرماید: " ولو نزلناه على بعض الأعجمین فقرأه علیهم ما كانوا به مؤمنین." یعنی : "هرگاه ما قرآن را بر بعضى ازعجم (غیرعرب) ها نازل مى كردیم ... و ایشان آن را بر اعراب مى خواندند، (اعراب به دلیل شدت تعصب) به قرآن ایمان نمى آورند.
وهمچنین امام صادق(ع) در حدیثی در تفسیر این آیه می فرماید: " لو نزل القرآن على العجم ما آمنت به العرب ، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم ، فهذه فضیلة العجم" یعنی : " اگر قرآن بر عجم نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند و این قرآن بر اعراب نازل شد و عجم ایمان آوردند و این خود برای عجم فضیلتی است."
2- از نظر علمای لغت شناس:
اول اینكه اینجا هم اصل حدیث را جعل كرده اند وهم آن را با غرض ورزی ترجمه كرده اند. آنها كه عربی نمی فهمند، هر متن عربی را ترجمه ظاهری كلمه به كلمه می كنند.
اگر به لغت نامه های عربی مراجعه كنید "العرب" در لغت به معنای " با فهم و فصاحت و واضح و شفاف سخن گفتن" است. همچنین در زبان عربی واژه "العجم" معانی فراوانی دارد كه یكی از آنها " با ابهام و غیر شفاف سخن گفتن یا چیز گنگ" است.
بنابراین معنای سخن امام صادق این است كه : "ما بنی هاشم و كسانی كه پیرو ما هستند، اهل شفافیت و فهم و فصاحت هستند و دشمنان ما اهل ابهام و گنگی .
چرا این تعریف و معنا درست است؟
به واژه های متن عربی دقت كنید: در كلام عربی حدیث بیان نشده : " العرب شیعتنا و العجم عدونا" بلكه بیان شده "شیعتنا العرب، وعدونا العجم. " در برگردان فارسی هم می توان تفاوت این دو نوع بیان را فهمید. این دو معنی كاملا با هم تفاوت دارند.
در بیان اولی این مطرح می شود كه گروه اعراب شیعه هستند و گروه عجم، دشمن اهل بیت كه این با متن آیات قرآن و روایات گوناگون تضاد دارد.
یعنی اگر در حدیث گفته شده بود "العرب شیعتنا و العجم عدونا" این معنی را می داد، اما حدیث این گونه بیان نشده .بلكه به گونه دوم بیان شده یعنی گفته شیعتنا العرب. یعنی شیعه ما كسی است كه اهل فهم و فصاحت و شفافیت است.
دوم اینكه معنای "العجم" درلغت عربی بعدها در سیر تاریخی به معنای قوم فارس و ایرانی ها ترجمه شده و یكی از معانی اش در زمان پیامبر و اهل بیت، به هرغیرعربی گفته می شده است. اما هم چنان كه در ترجمه فیس بوكی ملاحظه می كنید كلمه عجم به معنای ایرانی ترجمه شده است.
سوم اینكه خود مولف كتاب هم در شرح این حدیث اینگونه بیان می كند:
"عربی كه شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است(پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) كه دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد. به طور خلاصه یعنی این كه : "شیعیان ما ممدوح و مورد ستایش اند چه عرب باشند چه غیر عرب و دشمنان ما مذموم اند چه غیر عرب باشد و چه عرب"
همچنین در ادامه همین حدیث روایات فراوانی در مدح عجم آمده است .حالا این ترجمه صحیح را باترجمه ناقص وسراسر غلط و مغرضانه ای كه از این عبارت داده شده مقایسه كنید: "ایرانی هارا باید دستگیر كرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت !"
3- از نگاه علمای علم رجال :
مساله ریشه ای تر اینكه در روایات باید سند حدیث بر اساس "علم رجال" بررسی شود.
تا همه افراد نقل كننده آن شناخته شده و معتبر باشند. آیت الله خویی در جلد 4 كتاب "معجم الرجال" صفحه 9 می گوید كه در سند این روایت فردی به نام "سلمة بن خطاب" وجود دارد كه علمای رجال او را فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد می دانند. علاوه بر این سند این روایت به دلیل فاصله زیاد زمانی بین دو راوی از اتصال برخوردار نیست و از این جهت غیر قابل اعتماد است. پس اصل این حدیث تقطیع دارد و نزد علما رجالی اصلا اعتبار ندارد.
4- از نگاه مفسران قرآن
مساله آخر بررسی محتوای حدیث و تطبیق آن با آیات قرآن است. چون خود پیامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) فرمودند: "اگر حدیثی از ما مخالف با صریح آیات قرآن و یا سنت قطعی ما باشد آن را نپذیرید و قبول نكنید."
به فرض محال اگر همین ترجمه ظاهری فیس بوكی را هم قبول كنیم، به راحتی می توان گفت كه این معنی مخالف با آیه 13 سوره حجرات است كه ملاك برتری را فقط تقوی و ایمان قرار داده و تبعیض نژادی و قومی را باطل می داند.
در سوره حجرات می خوانیم: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ"
"اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است."
به راستی بهتر نیست كه با اعتقاد به آزاد اندیشی، از اسارت بیماری های قوم پرستی وعقده مندی های ناسیونالیستی بیرون بیاییم و بدون غرض ورزی نسبت به مكتب اسلام و آموزه های راستین و انسان ساز دین روشن، راه زندگی انسانی را بیابیم؟
در پایان توجه شما را به متن زیر جلب میكنم:
در 28 ذیالحجه سال 63 هجری قمری ( یعنی 2 سال پس از واقعه ی كربلا) در شهر مدینه انقلابی علیه دستگاه ظالم یزید به وقوع پیوست، زیرا این انقلاب در راستای عكس العمل به شهادت امام حسین(ع) بود، این واقعه را به دلیل آن كه در ریگزارى در اطراف مدینه به نام «حّره» واقع شد و پایگاه لشكر یزید نیز در آن جا بود، آن را در تاریخ به نام «واقعه حرّه» ثبت كردهاند.
*آماری از جنایت لشكریان یزید در مدینه
جنایت وحشیانه لشكریان یزید در واقعه حرّه كه مؤرخان در كتب تاریخی نقل كردهاند، در ادامه میآید:
1- كشتار هزاران نفر از مردم مدینه
مورّخان از جمله «ابن قتیبه دینورى» آمار كشتهشدگان را بیش از 10 هزار نفر اعلام كردهاند كه از این تعداد 80 تن از اصحاب پیامبر و 700 نفر از مهاجرین و انصار و 10 هزار نفر از تابعان و موالى بودهاند.
2- قتل اصحاب رسول خدا(ص)
مسعودى مىنویسد: از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنىهاشم بیش از 90 نفر و از قریش به همان تعداد و 4 هزار نفر از مردم دیگر كشته شدند.
3- مخفى شدن بزرگان اصحاب
ابن كثیر نوشته است: گروهى از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبدالله و أبوسعید خدرى براى حفظ
جانشان به كوه پناه برده و أبوسعید در غارى مخفى شدند.
4- كشتار حاملان قرآن
از مالك بن انس نقل شده است كه گفت: در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن كه سه نفر آنان از اصحاب بودند، كشته شدند.
5- آزادى سربازان براى استفاده از زنان
به نقل از ابن كثیر و مورّخان دیگر آمده است كه؛ سپس مسلم بن عقبه همانگونه كه یزید فرمان داده بود، سربازانش را سه روز در شهر مدینه آزاد گذاشت تا به كشتار و غارت و اعمال زشت و شهوت رانى بپردازند.
6- هزار زن باردار از راه غیر مشروع
نتیجه این آزادى تجاوز به حریم دختران و زنان مسلمان و هتك عفّت آنان بود كه بنا بر نقل مدائنى، هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنیا آوردند، هزار زن از أهالی شهر مدینه بعد از واقعة حرّه بدون این كه شوهر داشته باشند وضع حمل كردند.
یاقوت حموى مىگوید: سربازان یزید وارد مدینه شدند و اموال را غارت كردند و فرزندانشان را اسیر كردند و زنان براى آنان آزاد شد كه در این جسارت هشتصد زن باردار شده و فرزندان نامشروع به دنیا آوردند كه به آنان فرزندان حَرّه مىگفتند.
7- پیمان بردگى مردم مدینه
مسعودى مىنویسد: مسلم بن عقبه سه روز شهر مدینه را غارت كرد و با بازماندگان از مردم بیعت كرد تا بنده و برده یزید باشند، یعنى نه تنها خود او برده مىشد، بلكه پدر و مادرش نیز برده مىشدند، فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یكى امام سجّاد(ع) و دیگرى على بن عبد اللّه بن عباس.
منابع:
(الامامة والسیاسة، جلد 1، صفحه 216)
(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 85)
(البدایة والنهایة، جلد 8، صفحه 241)
(المعرفة والتاریخ، جلد 3، صفحه 325)
(البدایة والنهایة، جلد 8، صفحه241)
(البدایة والنهایة، جلد 8، صفحه 241)
(معجم البلدان، جلد 2، صفحه 249)
(التنبیه والإشراف، مسعودی، صفحه 262)